loading...
سایت عاشقان تنها
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
چت روم اختصاصی عاشقان تنها به امکانات سایت اضافه شد 0 222 mohammad
دوستان شما هم لطفا مطلب بنویسید وبفرستید 0 166 mohammad
نبرد جومونگ با رستم +خنده دار 0 223 mohammad
کد بازی آنلاین برای صفحات جداگانه وبلاگ ها 0 554 tanha-amir
بازی آنلاین به امکانات سایت اضافه شد 0 167 tanha-amir
آدرس سیستم تبادل لینک هوشمند سایت عوض شد 0 193 tanha-amir
"قسمت" نیست...!! 0 204 mohammad
عکس : این دختر بلندقدترین ورزشکار ایران است 3 274 mohammad
مردی با شُش های جادویی +عکس 0 165 mohammad
این ده چیز را پسرها دوست دارند که دخترها بدانند 0 217 tanha-amir
بازگشت شادمهر عقیلی به ایران + عکس 0 216 tanha-amir
لوگوی ایران ایر زیباترین نماد در صنعت هواپیمایی دنیا معرفی شد 0 215 tanha-amir
خواص میوه ها برای خانمهای باردار و شیرده 0 198 tanha-amir
زن من میشی؟ + نتیجه اخلاقی 0 243 tanha-amir
تنهایم... 1 223 tanha-amir
ماه خال دار 0 185 mohammad
پیرمرد مکاری که دختر زیبای کشاورز را میخواست! 0 189 mohammad
اضافه شدن سیستم تبادل لینک اتوماتیک به منو امکانات سایت 0 304 mohammad
فطریه امسال چقدر است؟ + نظر مراجع تقلید 0 282 mohammad
تنهایی را دوست دارم 0 259 mohammad
mohammad بازدید : 136 چهارشنبه 16 مرداد 1392 نظرات (5)

پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم می‌زد.

روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد.
همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد، به نزد او آمدند و گفتند: عجب بد شانسی‌ای آوردی.
پیرمرد جواب داد: بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه می‌داند؟
چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر به خانه‌ی پیرمرد بازگشت.

این‌بار همسایگان با خوشحالی به او گفتند: عجب خوش شانسی‌ای آوردی!

اما پیرمرد جواب داد: خوش شانسی؟ بد شانسی؟ کسی چه می‌داند؟
بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی می‌کرد یکی از آن اسب‌های وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست.

باز همسایگان گفتند: “عجب بد شانسی‌ای آوردی!” و این‌بار هم پیرمرد جواب داد: “بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه می‌داند؟”
در همان هنگام، ماموران حکومتی به روستا آمدند.

آن‌ها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند.

از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند،

اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمی‌تواند راه برود، از بردن او منصرف شدند.

“خوش شانسی؟ بد شانسی؟ چـــه می‌داند؟
هر حادثه‌ای که در زندگی ما روی می‌دهد، دو روی دارد.

یک روی خوب و یک روی بد.

هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست.

بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم.

زندگی سرشار از حوادث است…

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط من در تاریخ 1392/05/17 و 12:41 دقیقه ارسال شده است

شکلکشکلکشکلک

این نظر توسط سمیـــــــ♥ــــــــرا در تاریخ 1392/05/17 و 12:34 دقیقه ارسال شده است

خسته نباشی سر نوشت....! روزها یکی پس از دیگری به پایان می رسد..... و در پی روزها عمر من.... خسته نباشی سر نوشت... می بینی دست در دستان تو تموم راه را بیراهه رفتیم شنیدم کسی می گفت چشمانت را ببند ! اعتماد کن... چشمهایم را بستم اعتماد کردم...! بهای سنگینی داشت اعتماد! چشما نم را باز کرده چیزی بنام "عشق"در راه همپا شدن با تو به تا راج رفته بود.!

این نظر توسط دانشجو معلم در تاریخ 1392/05/16 و 22:17 دقیقه ارسال شده است

سلام عیدتون مبارک.وبلاگ شما هم بسیار زیباست.

این نظر توسط خیانت عشق در تاریخ 1392/05/16 و 21:25 دقیقه ارسال شده است

شکلکشکلکشکلکشکلکشکلک

این نظر توسط امید در تاریخ 1392/05/16 و 15:30 دقیقه ارسال شده است

سلام
واسه شما هم خوبه
خوشحالم از اشناییتونشکلک


کد امنیتی رفرش
تبلیغات


اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 44
  • کل نظرات : 55
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 36
  • آی پی امروز : 42
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 50
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 70
  • بازدید ماه : 64
  • بازدید سال : 338
  • بازدید کلی : 189,856